loading...

اینگونه‌ام

زندگی روی دور تند است و من از این که زندگی روی دور تند باشد بیزارم. هر کار می‌کنم که شده محض چاشنی حتی این آهستگی را به زندگی بپاشم، باز نمی‌شود و آنقدر تند از ...

بازدید : 1
سه شنبه 5 خرداد 1404 زمان : 10:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اینگونه‌ام

زندگی روی دور تنداست و من از این که زندگی روی دور تندباشد بیزارم. هر کار می‌کنم که شده محض چاشنی حتی این آهستگی را به زندگی بپاشم، باز نمی‌شود و آنقدر تند از دستم سُر می‌رود که فرصتی برای چاشنی و اینها نخواهم داشت. از طرفی اظطراب دارم برای کنکور و اتفاقات یک سال و اندی بعد که تقریبا از همین حالا شروع شده و من بر یک وضع معلق سوارم تا که این یک سال و اندی بگذرد و شاید چیزهایی، خوب یا بد، مشخص بشوند. خوب بشود دور تند ادامه دارد، بد هم بشود دور تند ادامه دارد با کشقتی از جنس افسردگی و حالا چه گهی بخورم و چه خاکی بر سر بریزم.
نمی‌خواهم و دلیلی هم ندارد به آن دومی‌فکر کنم. همین حالا انقدر اوضاع درهم است که افزودنِ یک چیز کوچک شاید من را بشکند. نمی‌دانم آستانه‌ی سختی (چنانی که در اجسام و مواد هست) در من کجاست! اما دارم مثل آدمی‌که روی آتشی نشسته می‌دوم و این شعله را هم با خودم می‌برم و هی تندتر و شعله‌ورتر و هی ...

این روزها سر بجنبانی بقول سیاوش مسیر روبرو را خواهی باخت و من از این زندگی که فکر کنم فرصت جبران یا ترمیم یا تسلی یا اصلاح و هرچه را نداشته باشم، بدم می‌آید. نمی‌شود و نمی‌توانم دست روی دست بگذارم و تماشا کنم از دستم برود و هیچ شود و نمی‌توانم هم بیخیال بشوم وقتی اینهمه برایش برنامه ریختم. بعدش؟ احتمالی هست که بعدها به این روزهایم نگاه کنم و بخندم بر بیهودگی! ولی حتی اگر شق بد داستان هم محقق شود من که بعید می‌دانم بخندم به بیهودگی!

راستش به زعم من بیهودگی تنها همین فکر کردن به بیهودگی‌ست، باقی را باید پر کرد.
خوب پیداست امروز کلی انرژی دارم و شوق برای خواندن. شاید چون دیروزم را کلا از دست دادم و سر جنباندم و مشغول گوشی جدیدم شدم. بعد از ۵ یا ۶ سال موبایل خریدم. این برای من چیزی شبیه به معجزه در درونم است. منی که عمر نگهداری وسایل و علی‌الخصوص موبایل از یک هفته تا یک سال بود، حالا پنج سال از چیزی مراقبت کردم. مراقبت کردن اتفاق خوبی‌ست. شاید از آن دست چیزهاست که آدم را از دور تندزندگی جدا می‌کند. در مراقبت باید آنی و آنات را دریابی و توجه‌ات را جلب کنی بر آن موضوع.
احتمالا باید کمی‌بیشتر به این ایده‌ی فی‌البداهه فکر کنم. ولی عجالتا، ما در زندگی مراقب چه چیزهایی هستیم؟ این چیزها از چقدر بیشتر بشوند آستانه‌ی سختی‌مان رد می‌شود؟!

اصلا مراقبت را باید معطوف به امور جدی کنیم یا همین امور پیش پا افتاده؟ (طبعا این سوال از ترس از ازدست‌دادنم برخواسته)

دیگر چه؟

انگار این فکر کمی‌با دور تندهم سازگار است و هم تعدیلش می‌کند!

۰۴/۰۳/۰۱

آنی که می‌نویسد

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 2
  • بازدید کننده امروز : 3
  • باردید دیروز : 11
  • بازدید کننده دیروز : 12
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 104
  • بازدید ماه : 496
  • بازدید سال : 1047
  • بازدید کلی : 1077
  • کدهای اختصاصی