مدتی بود حالم خوب بود. حال عمومیام. این هم همزمان بود با کمتر در جمع دوستانه (!!) بودن. پیشترش آدم شادتری بودم اما نوسانات روحیام هم شدید بود. شادیهای زیاد در حضور آدمها و بعد حالات خراب و در هم و بر هم. سیگار کشیدن و پرخوری و کلا دور شدن از خودم زیاد بود اما حالات شادم هم زیاد. اما مدتی بود حالات خوشم و یا خوبم بیشتر شده بود. نوسانات کم. مصرف سیگار و نوشیدنی کم و خلاصه اوضاع تحت کنترل بود.
باز جلسات جان گرفته. دورهمیها هم. باز دارد حالم بد میشود. مسئله هم نه اورثینک و اینها که فقط خسته کنندهست دیدن آدمها و بدیهایشان.
چرا؟ مگر خودت همینقدر آدم و بد نیستی؟ چرا بقیه نه؟. اصلا وقتی میتوانی خودت را تحمل کنی با علم بیشتری که به کثافتهای درونت داری، چرا بقیه نه؟ نه اینکه بیاخلاقیها و بدها و .. آنها نفعی از تو زایل میکند ولی بیاخلاقیهای خودت منتفعت میکند؟
میبینی! مسئله آن چیزهای ارزشمند نیست، آنها همه اداست و الا ما هم همانیم که بقیه. مسئله منافع است، خودخواهی و ....
خسته نباشی!
۰۴/۰۲/۰۵